وقتى با عقده کار مىکنیم،هدف حذف افکار وعادات الگوبندى شده گذشته نیست،بلکه شل کردن تأثیر آنها بر ذهن آگاه، آزادى انتخاب بیشتر و دستیابى دوباره به منابعى است که براى زندگى رضایتبخش ما اساسى اند.
مهم است بهخاطر داشته باشیم که عقدهها بهصورت استراتژى تطبیقى شروع مىشوند. هدف آنها ایجاد نتایج منطقى بر پایه آراء و عقاید اصلى زمانى است که در آن شکل گرفتهاند، اما آنچه که راهحل دیروز بود اغلب به مشکل امروز بدل مىشود، زیرا براساس نیاز آن روز بوده است. الگوهایى که شما در نیمه نخست عمرتان اتخاذ کردید، نقطه مرجع است و خط مشى لازم براى سازماندهى تجربهتان را فراهم مىکند، اما آنها اغلب اوقات مانع رشد و تکامل بیشترتان مىشود.
وقتى ما با عقدهها کار مىکنیم، هدف ما حذف افکار و عادات الگوبندى شده گذشته نیست، بلکه شل کردن تأثیر آنها بر ذهن آگاهمان و کسب آزادى انتخاب بیشتر و دستیابى دوباره به منابعى است که براى زندگى رضایتبخشترمان اساسى هستند.
وقتى نور آگاهى را بر عقدهها مىتابانید، دیگر نامرئى نیستند و کمکم مىتوانند دگرگون شوند. وقتى تشخیص مىدهید که یک واکنش غیرارادى از سمت شما صورت مىگیرد مىتوانید تأمل کنید، تعمق کنید و مچ خودتان را بگیرید. این کار تمرین لازم دارد و در آغاز مىتواند مأیوسکننده باشد. این کار فروتنى مىطلبد. براى خلع سلاح کردن عقده باید یاد بگیرید که من را به موضع شاهد بکشانید و هرگونه توهم قدرت بودن خودتان را رها کنید.
معماى هویت
شاید تعجب کنید که بفهمید خود من یک عقده است، من ماوراء الگویى است که همه الگوهاى دیگر انباشت شده در زندگى ما را هدایت مىکند. ما چنان با قدرت با این «من» همذاتپندارى مىکنیم که فکر مىکنیم واقعاً همان هستیم.
ذهن ما از نقاط مرجع ثابت براى درک روندهاى گردان به دور ما و جارى در درون ما استفاده مىکند. هر برداشت و تصویرى نسخه ویرایش شده و مجزا شده چیزى است که در عمل آنجاست. اگر ما بیش از حد به صحنه در حال تغییر فکر کنیم، منحرف مىشویم. مثل کودک سوار چرخوفلک، ما هم باید چشممان را روى چیزى ثابت کنیم تا سرمان گیج نرود و تعادلمان را ازدست ندهیم. درنتیجه ما به الگوها تکیه مىکنیم تا تجربهمان را منسجم کنیم، اما باورهاى عادى، فرضیات و عقل سلیم محدودمان هم مىکنند.
همچنان که خودمان را خلق مىکنیم، بهطور اجتنابناپذیرى زندگى به سمت ساختارها و شکلهاى خاص پیش مىرود و الگوهاى تعریف شده و تعریفکننده سازماندهى را بهوجود مىآورد. ساختارها و درست بودن محتوا براى انسجام زندگى ضرورى است. به این ترتیب راهها و عادتها بهوجود مىآیند و به مرور زمان به مرز و محدوده بدل مىشوند، آزادى ما را محدود مىکنند و از دامنه تجربهمان مىکاهند. انتخابهاى ما بهطور فزایندهاى محدود مىشود و با تکیه ما به امر آشنا و تلاشمان براى مطابقت با کسى که قبلا بودیم یا برآورده ساختن انتظارات دیگران مدام امکاناتمان را کمتر مىکند. افکار و عادات ما به هویت آشناى خودمان ــ من ــ رجوع مىکند.
ما نهایت تلاش خود را مىکنیم تا کنترل زندگى را در دست بگیریم و طورى عمل مىکنیم که گویى زندگى چیزى ثابت و تغییرناپذیر است. در پى ساختار، شکل و معنا مىرویم و پس از آن با ساختارها، شکلها و معناهاى خودمان محدود مىشویم. در حقیقت، من که ما با آن همذاتپندارى مىکنیم انبوهى از عادات کهنه است که با تجربه گذشته شرطى شده و با گیرههاى کاغذى و چسب خاطره به هم چسبانده شده است. من نهایت تلاشش را مىکند تا تجربه ما را امن و پیشبینىپذیر بسازد، اما در عین حال مىتواند مانع راه ما هم بشود. این همان معماى هویت است.
نهادهاى فرهنگى هم مىتوانند با معماى هویت مواجه شوند. شرکتهاى تجارى، نهادهاى حکومتى، دانشگاهها و نهادهاى مذهبى همه و همه وقتى با هویتشان محدود مىشوند در برابر تغییر مقاومت مىکنند. این نوع سناریو را مىتوانید در سالهاى اولیه شکلگیرى یک سازمان تجربه کنید. در آغاز اعضاى سازمان نسبت به «هر چه که کار مىکند» باز و گشوده هستند. در آغاز آزادى و انعطافپذیرى زیادى در پاسخ به محیط دائماً درحال تغییر وجود دارد، اما به مرور زمان موفقیت باعث وضع قوانین و مقررات مىشود و رویهها و نقشها پدید مىآیند. سرانجام خودجوشى و خطرپذیرى و هیجان از بین مىرود. هویت موقت نهادینه مىشود. بهجاى تحول و تجربه آزمایشى آنچه ممکن است، کمکم طورى عمل مىکنیم که انگار (هویت) واقعى است. این معضل همه هویتهاست.
لطیفهاى هست که مىگوید شیطان در حالى که به ضعفهاى انسانهاى روى زمین نگاه مىکند با یکى از فرشتگان سقوط کردهاش حرف مىزند. فرشته التماسکنان مىگوید: «حالا چکار باید بکنیم؟ آنجا را ببین، یک نفر به حقیقتى دستیافته!» سلطان تاریکى با خونسردى پاسخ مىدهد: «نگران نباش، این آدمها سعى خواهند کرد نهادینهاش کنند، بعد دوباره مال ما خواهد شد.»
هویت شما در میانسالى همان نهادینهسازى گذشتهتان است. شما دلایل خوبى براى چسبیدن به آن دارید، اما این همه آن کسى که قرار است باشید، نیست. شما با زندگى غیرارادى در گذشته، کمال لحظه حال را از دست مىدهید. حرکت انرژى به سمت ساختار براى انسجام زندگى لازم است. ما به شکل احتیاج داریم اما بهترین حالت موقعى است که شخصیت آگاه بتواند ازطریق گفتگو با ناخودآگاه پویا، مدام مسیرش را اصلاح کند.
منبع: زندگی نزیسته ات رازندگی کن
نویسنده: رابرت الکس جانسون
مترجم: سیمین موحد
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی
لطفا نظرات خودتان رادرمورداین مقاله درزیراین مقاله قیدکنید.
سپاسکزارم.
راه های ارتباط باحبیب نوروزی:
صفحه تلگرام من: https://t.me/habibnorouzii
صفحه اینستاگرام من: instagram.com/nimeyeroshan1
شماره تماس من: ۰۹۲۱۱۸۳۳۸۰۷
محصولات ویژه
- آشنایی با انواع تیپ های شخصیتی ۵۹۷,۰۰۰تومان
- نگرش اصلا چیه؟ ۹۹,۰۰۰تومان
نوشتههای تازه
دستهها
- پادکست (۸)
- متفرقه (۱)
- محتوای رایگان (۲)
- مقاله (۱۲۵)
- ویدیو (۱۰)